آمدی . . . ماندی . . .
و تمامِ باورهایِ مرا عاشق کردی !
آمدی و تا عقل گفت : نه !
دل و دین و باورم گفت : دوستش داری ؟
و همین یک سوال کافی بود
تا من تمام خود را بسپارم به دستِ هرچه باد آ باد
آمدی و عشق شدی
آمدی و تمامِ اعتقادم شدی
و من به فتوایِ دلم, تو را از هر حلالی حلال تر
از هر محرمی محرم تر دانستم !
آمدی و دلتنگی هایِ من رنگِ دیگر گرفت
کلافه شد
و جز تو هیچکس دوایِ حالِ من نبود
آمدی و من چشمم حتی از دورترین فاصله
به دنبالِ تو کوچه و خیابان ها را می گشت
آمدی و شدی همان  مردِ تنهایِ این شهرِ سرد
بی آنکه باشی حتی
آمدی ... ماندی
و تمامِ من یک صدا
از هرکجا و در هر حال . . . آنقدر نامِ تو را بلند فریاد زد
که هرکه همنامِ تو بود
خودش را جایِ تو گذاشت
به دیدارم آمد
اما . . .  به چشمانم که خیره شد
تو را دید
که تمام قد در من پیدایی
آمــدی... مانــدی ... رفتی ... نبودی نیستی ...
اما
من دیوانه وار دارم بودنت را رویا می بافم
بیا تا این گره آخر را
با هـــــــم ب ب ا ف ی م


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 25 بهمن 1392برچسب:ولنتاین , عشق ,دوست , روز عشق, | 19:20 | نویسنده : پــــرستو |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد

.: Weblog Themes By RoozGozar.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس